معرفی 8 فیلم برتر برنده ی جایزه اسکار آمریکا

انتخاب بهترین فیلم های برنده اسکار در تمام دوران یک چالش بزرگ است. از زمان آغاز جایزه تقریباً 100 مراسم برگزار شده است و هر کدام به تعداد زیادی فیلم جوایزی اهدا می کنند.
راکی (1976)
سیلوستر استالونه نقش مهم خود را در فیلم Rocky نوشته است. او نیز مانند همتای روی صفحه نمایش خود، مانند یک مرد ضعیف فیلادلفیا که رویای بوکس در مسابقات قهرمانی سنگین وزن را در سر می پروراند، برخاست.
راکی با 225 میلیون دلار به پردرآمدترین سال تبدیل شد و استالونه را به یک ستاره جهانی تبدیل کرد. از عزم او برای موفقیت گرفته تا ضربه هوایی بلندپروازانهاش پس از مونتاژ در بالای پلههای موزه، نمیتوانید از راکی خودداری کنید تا این عنوان را به دست آورد.
ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه (2003)
هیچ راهی وجود نداشت که آکادمی بتواند سه گانه تالکین پیتر جکسون را نادیده بگیرد. داستانی بصری ماجراجویانه از هابیتها، الفها، اورکها و – بالاتر از همه – قدرت واقعی دوستی، این که دو فیلم قبلی جوایزی را به دست نیاوردند، مضحک بود.
با حضور بازیگران در لیست A، توجه به جزئیات و احترام به رمان های منبع، بازگشت پادشاهان از رای دهندگانی بهره مند شد که برای سومین بار متوجه شدند که این سه گانه چقدر پیشگامانه است.
یک شب اتفاق افتاد (1934)
It Happened One Night یک پیشگام بود که راه را برای کمدی رمانتیک مدرن که اکنون می شناسیم هموار کرد. قبل از بازی فرانک کاپرا، هیچ سناریو سرگرم کننده ای برای اولین بار ملاقات زوج ها در فیلم ها یا صحنه هایی وجود نداشت که در آن شخصیت ها دلشکستگی خود را با دوستان خود تشریح می کنند.
همه اینها از داستان وارث هویت کلودت کولبر سرچشمه می گیرد، که خود را بین دو خواستگار می بیند و به سراغ کم احتمال ترین گزینه می رود. این اتفاق یک شب رخ داد، بر اساس قراردادهای دوران پس از رکود، زمانی که زنان به دنبال امنیت مالی بودند، آنها را به چیزی تازه تبدیل کرد.
کابوی نیمه شب (1969)
“من اینجا قدم می زنم!” فریاد می زند هنرمند کلاهبردار داستین هافمن در حالی که یک تاکسی شهر نیویورک تقریباً او را زمین می زند. این صحنه ای است که آنقدر نمادین است که تقریباً خود فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، که شایان ذکر است زیرا هافمن این خط را بداهه ساخته است. سهولت جان شلزینگر برای اجازه دادن به عکس دریفترش هرجا که سرنخ هایش دوست دارند، بخشی از چیزی است که آن را بسیار طبیعی می کند.
داستان فیلم جو باک جان ویت را دنبال می کند. پس از ترک تگزاس به سمت چراغ های روشن شهر بزرگ، او برای امرار معاش دست به ترفند می زند و در طول مسیر با راتسو (هافمن) دوست می شود. اولین فیلم با رتبه X که تا به حال برنده بهترین فیلم شده است. با رتبهبندیهای امروزی، این یک NC-17 خواهد بود – معادل 18 در بریتانیا.
One Flew Over the Cuckoo’s Nest (1975)
اقتباس مایلز فورمن از رمان کن کیسی به دلایلی یک کلاسیک است. جک نیکلسون در احتمالاً بهترین بازی خود، نقش رندل مک مورفی را بازی میکند، یک کلاهبردار عاقل و خردمند که راه خود را به یک موسسه روانی میگوید تا از یک زندان سختتر چشم پوشی کند. او در برابر دستگاهی که توسط پرستار شرور راچد (لوئیز فلچر) اداره میشود، خشمگین میشود و با همه افراد داخل، از جمله کریستوفر لوید قبل از دکتر براون، دوست میشود.
روح شما را بالا می برد و قلب شما را به همان اندازه می شکند، و این واقعیت که در انجام هر دو بسیار خوب است، هر جایزه ای را که به One Flew Over the Cuckoo’s Nest داده می شود، توجیه می کند.
بر باد رفته (1939)
فیلمی باشکوه و باشکوه که با هشت جایزه اسکار کنار رفت، بر باد رفته سنگ بنای سینما باقی مانده است. این که این داستان ملودراماتیک عاشقانه و بیعدالتی در طول جنگ داخلی آمریکا حتی به صفحه نمایش بزرگ راه پیدا کرد، یک معجزه کوچک باقی میماند.
این فیلم در طول تولید طولانیاش با مشکلاتی روبرو بود، از صدها بازیگر زن که برای نقش اسکارلت اوهارا آزمایش کردند تا تعداد زیادی از کارگردانانی که آمدند و رفتند. این فیلم که از رمان مارگارت میچل اقتباس شده است، هنوز هم با توجه به تورم، موفق ترین فیلم تاریخ باکس آفیس است.
فهرست شیندلر (1993)
استیون اسپیلبرگ از ده ها موضوع نامتناسب ده ها فیلم پرفروش دلپذیر ساخته است. بیگانگان، جاسوسها و روباتها – شما نام ببرید، احتمالاً اسپیلبرگ فیلمی در مورد آن ساخته است. برای فهرست شیندلر، فیلمساز به موضوعی جدیتر از حد معمول میپردازد، و فیلمی هیجانانگیز و قدرتمند را بر اساس یک رویداد تاریخی میسازد که 6 میلیون یهودی را بیمعنا به قتل رساندند.
اسپیلبرگ علیرغم جلب توجه منفی در حین ساخت فیلم، با این وجود تصمیم گرفت فیلم خود را بر روی 600 نفری متمرکز کند که به لطف اسکار شیندلر (لیام نیسون) از هولوکاست جان سالم به در بردند. این بی شرمانه یک برداشت اسپیلبرگ از چیزها است، و حتی در تاریک ترین ساعات ما بر نجابت انسان تمرکز می کند.
آپارتمان (1960)
بیلی وایلدر که در آن زمان برای کمدی های اسکروبال معروف بود، چیز جدیدی را با The Apartment امتحان کرد. این تبدیل به یک تغییر فوری بازی شد – نمونه ای پیشگام از چیزی که هالیوود می تواند با آن کنار بیاید.
جک لمون در نقش باکستر، یک نماینده بیمه که به دوستان دفترش اجازه میدهد از آپارتمانش برای سرگرمی معشوقههایشان استفاده کنند، در حالی که خودش در تلاش برای یافتن عشق است، بازی میکند. البته تا زمانی که او با اپراتور آسانسور هوشمند شرلی مکلین، فران، ملاقات کرد. این عملکرد اوست که نقطه عطف واقعی است. او مملو از شوخ طبعی گزنده است و خود را تحقیر می کند، با این حال هنوز لبه ای از تاریکی را به زندگی غم انگیز باکستر می آورد.